وی درباره نمایشنامه"دریاچه پنهان" توضیح داد:«برای اولین بار در سال 1993 و در دوران دانشجویی این نمایشنامه را نوشتم. بارها روی آن کار کردم در سال 1998 استادم از من خواست تا دوباره آن را بازنویسی کنم. سالها کار را رها کردم تا زمانی که تمرین آن در ایران شروع شد که مجدداً چندین بازنویسی دیگر روی متن ترجمه شده انجام گرفت.
وی درباره نمایشنامه"دریاچه پنهان" توضیح داد:«برای اولین بار در سال ۱۹۹۳ و در دوران دانشجویی این نمایشنامه را نوشتم. بارها روی آن کار کردم در سال ۱۹۹۸ استادم از من خواست تا دوباره آن را بازنویسی کنم. سالها کار را رها کردم تا زمانی که تمرین آن در ایران شروع شد که مجدداً چندین بازنویسی دیگر روی متن ترجمه شده انجام گرفت.
"دریاچه پنهان" همراهی اندیشه و فکر مخاطب را میطلبد و کاری با همزادپنداری احساسی تماشاگر ندارد.
به گزارش سایت ایران تئاتر، دکتر دلخواه در نشست پرسش و پاسخ نمایش"دریاچه پنهان" که به همت انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر برگزار شد، با بیان این مطلب گفت:«اگر تماشاگر"دریاچه پنهان" بگوید که چالش فکری داشتم و نه همزاد پنداری میگویم کارم موفق است.»
وی درباره نمایشنامه"دریاچه پنهان" توضیح داد:«برای اولین بار در سال 1993 و در دوران دانشجویی این نمایشنامه را نوشتم. بارها روی آن کار کردم در سال 1998 استادم از من خواست تا دوباره آن را بازنویسی کنم. سالها کار را رها کردم تا زمانی که تمرین آن در ایران شروع شد که مجدداً چندین بازنویسی دیگر روی متن ترجمه شده انجام گرفت. صحنههایی حذف شد و صحنههایی مجدداً نوشته شد. امروز به نظرم آن یکدستی که نمایشنامهای را یک بار نویسندهای نوشته باشد ندارد و حتی احساس میکنم باید یک بار دیگر حتی در زمان اجرا به آن پرداخت. مسلماً متنی که چاپ خواهد شد ساختار محکمتری خواهد داشت چون همراه با صحنههایی است که برای رسیدن به زمان یک ساعت و چهل و پنج دقیقه مجبور به حذف آن شدهایم.»
وی درباره ایده اولیه این متن به داستان لنس نوشته گئورگ بوشنر اشاره و آن را ترکیبی از داستان لنس، زندگی بوشنر و تصورات و خلاقیت خودش معرفی کرد.
دلخواه توضیح داد:«داستان لنس را بیش از 40 بار خواندم و هر بار به اندازه دفعه نخست از آن لذت بردم. منتها دیدم نمیخواهم یک شاعر مالیخولیایی در کارم داشته باشم به خصوص آن که این داستان خیلی سینمایی است اما از آن جا که در لنس رگههایی از زندگی بوشنر را میدیدم از زندگی او الهام گرفتم و با تصورات خودم، شخصیت اصلی این نمایشنامه"گئورگ لنس" را خلق کردم.»
وی درباره پر پرسوناژ بودن کارهایش گفت:«به عنوان سرپرست و کارگردان گروه تئاتر تجربه تهران، باید سالی یک بار متعهد باشم که اعضای گروه روی صحنه بروند بنابراین نمایشنامههایی را انتخاب میکنم که همه بتوانند در آن حضور داشته باشند البته گاه مجبور به انتخاب نیز میشوم. در این کار هم از بازیگران کاملاً آماتور تا نیمه حرفهای، حرفهای جوان و حتی پیشکسوت حضور دارند.»
وی طولانی بودن زمان نمایش را رد و تاکید کرد:«اگر بگویید کوتاه کردن کار جنبه دراماتیک آن را کم کرده است میپذیرم اما این که ذهن تماشاگر ما به فرهنگ فست فودی عادت کرده مسئله دیگری است که به نمایش ما مربوط نمیشود.»
وی در پاسخ به انتقادهایی که از دکور و نورپردازی شد به دو اجرایی بودن کار و تغییرات اجباری آن اشاره کرده و تصریح کرد:«اگر در کار، نقدی به این بخشها وارد شود میپذیرم زیرا در بسیاری موارد ناچار بودهام با نمایش بعدی به توافق برسم.
دلخواه در خصوص تغییر شیوه اجرایی نمایشاش و کاسته شدن فلاش بکها و توهمات شخصیت اصلی در نیمه دوم نمایش توضیح داد:«در مسیر نمایش گذشته مرد به تدریج محو میشود. آن گذشته سنگین رنگ میبازد، بنابراین فلاشبکها و این شیوه اجرایی با مضمون تناسبی پیدا نمیکند. همچنان که ریتم زندگی پرسوناژ تغییر میکند، ریتم نمایش رنگ دیگری میگیرد. در این تغییر یک واقعیت وجود دارد. گرچه وقتی ساختار متن را به هم ریختیم صحنههای پر دیالوگ و آرام پشت سر هم قرار گرفت و این افت ریتم را بیشتر نشان میدهد. ما صحنهها و لحظات را در حین اجراهایمان تمرین میکنیم و شاید روزی در یک اجرا کار را از آخر به اول اجرا کردیم. در این تغییر ساختاری هر چیزی امکان دارد و از آن باکی نداریم.»
وی تبدیل شدن نمایشاش به ملودرام را رد کرد و افزود:«اتفاقی که بین پرسوناژها میافتد اصلاً ملودرام نیست، اگر این طور بود باید یک نمایش عاشقانه شکل میگرفت. در صحنههایی که تصور میشود زمینههای یک ملودرام شکل میگیرد همکاری نامتداول انجام دادیم. پرسوناژ بر عشق یک سویهاش غلبه میکند، نوعی بلوغ فکری در او اتفاق میافتد او در دام سوز و گدازهای عشقاش همچون شخصیتهای نمایشنامههای شکسپیر و دیگران اسیر نمیشود بلکه آگاهی به دست میآورد و حرکت میکند.
در بخشی از این جلسه دکتر دلخواه درباره ضبط تلویزیونی این نمایش گفت:«خیلیها در مورد کارهایم میگویند که برای تلویزیون مناسب است. شاید به این دلیل که سینمایی بودن جزء ویژگی کارهای من است. اما تاکنون به ضبط تلویزیونی این نمایش فکر نکرده بودم. احساس میکنم با توجه به تنوع لوکیشنها، فضاها و تکنیکهایی که استفاده کردهام برای تلویزیون خوب جواب دهد.»
در بخش دیگر این جلسه صدیقه کیانفر، زهرا سعیدی، ایمان افشاریان، افشین کتانچی و گیلدا حمیدی بازیگران این نمایش درباره نقشی که ایفا کردهاند، حضورشان در تئاتر و کار با دکتر مسعود دلخواه صحبت کردند.»
صدیقه کیانفر با اشاره به سالها کار تئاتر و تاثیر آن بر ارائه این نقش گفت:«از سال 39 تئاتر را شروع کردهام و پایه کار من بر تئاتر گذاشته شده است، شاید به همین علت حضورم در صحنه برای مخاطب قدرتمندتر از بازی تلویزیون باشد. اما این نقش را بسیار دوست دارم و همین دوست داشتن باعث میشود کار مورد پسندی ارائه شود. اگر اجرای خوبی داشتهام پس نقش را درست حس کردهام.»
زهرا سعیدی نیز درباره حضور کمترش در تئاتر توضیح داد:«این که در تئاتر با چه کسی کار کنم برایم اهمیت زیادی دارد. گرچه از تئاتر شروع کردهام اما میخواستم با کسی به تئاتر باز گردم که قبولش داشته باشم. من تدوینی که دکتر در کارهایش دارد و آن مخلوط کردن فهم و حقیقت است، را دوست دارم. از سوی دیگر این یک واقعیت است که در تئاتر باید وقت زیادی بگذاری و عایدی کمی داشته باشی در حالی که در تصویر، عکس این است همین هم باعث میشود هنرمندان تئاتر به کار تصویر کشیده شوند.»
ایمان افشاریان درباره نقش گئورگ گفت:«نقش سختی بود. ابتدا فکر میکردم زمان اندکی داریم و نمیتوانم آن را به درستی ایفا کنم. اما دکتر جادوگر بازیگردانی است. چیزهایی میگوید و راهنماییهایی دارد که مرا شگفتزده میکرد.»
افشین کتانچی نیز ضمن تایید گفتههای او به راحتی بازیگر در کار با دکتر دلخواه پرداخت، گفت:«فکر میکنم تاکنون 65 درصد از نقش کافمن را درآوردهام.»
حسین پیشکار آهنگساز نمایش درباره خلق فضای نمایش با موسیقی توضیح داد:«از این که با کارگردانی آشنا شدهام که موسیقی غیر رمانتیک در کارهایش استفاده میکند خوشنودم. چون احساس کردم فضای کار باید سورئال و حتی اکسپرسیون باشد کارم را بر مبنای خلق این فضا گذاشتم. از یک مجموعه ساند افکت با تونالیتههایی که به فراخور صحنه تغییر میکند بهره بردهام. موسیقیهایی که به اصطلاح"رو" باشند را دوست ندارم اما سعی نکردم فضا وحشتناک باشد. موسیقی این کار به جغرافیای خاصی نیز اشاره ندارد. از موسیقی که شنونده به سادگی آن را پیشبینی کند فاصله میگیرم و اعتقاد دارم با حدس زدن مخاطب، هنر میمیرد.»
مهلا صالحی نیز که نمایشنامه دکتر دلخواه را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده به مقایسه این متن با متن فوگارد پرداخت و گفت:«فکر میکنم ترجمه این متن برایم سختتر از متن فوگارد بود. شاعرانگی زیادی دارد و انتخاب واژهها کار زیادی میبرد.»